هارداسان یعنی کجایی مرد میدان هارداسان
ای دل عمگین ای لبهای خندان هارداسان
در کدامین کوچه دنبالت بگردم بعد از این
در کدامین روستا در زیر باران هارداسان
خاطرت می اید ان شب را که در مه گم شدی
تا کجا ها رفته بودی ای مسلمان هارداسان
زیرو رو کردیم پشت میز عکسی از تو نیست
با عبای خاکی ات استان به استان هارداسان
ان یتیم ان دخترک ان کارگر ان پیر مرد
از چه دنبال تو میگردد کماکان هارداسان
هارداسان یعنی کجایی خستگی نشناختن
جمعه ها بیکتر ننشستن در ایوان هارداسان
قاضی اعدام خواندندت که جلادت کنند
ای از ان اغاز همرنگ شهیدان هارداسان
تا ابد قران نمیسوزد فدای غیرتت
ای که اخر سوختی در راه قران هارداسان
خدمت سلطان نمودی خادم مردم شدی
بازگشتی باز در اغوش سلطان هارداسان
دوستت دارند محرومان دور افتادگان
من سنی چخ ایسترم جانم به قربان هارداسان