بابا کجا رفتی ندیدمت 
 از خیمه ها رفتی ندیدمت
.
رو نیزه ها بودی ، میدیدمت 
تشت طلا رفتی میدیدمت 
.
میدیدمت ، با این چشای ِ بارونی 
میدیدمت ، رو نی با لب های خونی 
میدیدمت ، که داری قرآن میخونی 
.
بوسه ی من که بود ، چرا خیزران ؟
چادر من که بود ، چرا بی امان ؟
گیسوی ِ من که بود، چرا تشت زر ؟
دامن من که بود، چرا نیزه ها ؟
.
هر روز دم غروب ،دلم شکست
میخورد لب تو چوب، دلم شکست 
بازار ِ شهر شام ، سرم شکست 
گفتم تورو میخوام ، سرم شکست 
.
میبینمت ، حالا تو کنج ِ ویرونه 
میبینمت ، با اشکای ِ دونه دونه 
میگیرمت ، با دستایی که بی جونه 
.
حالا که اومدی ، چرا بی هوا 
حالا که اومدی ، چرا بی خبر 
حالا که اومدی ، چرا بی امون 
حالا که اومدی ، چرا پس با سر ؟
.
بودم رو ناغه ها ، من و دیدی 
خوردم زمین بابا ، منو دیدی 
تا که به من رسید ، منو میزد 
موهامو میکشید ، منو میزد 
.
آخه بگو چی بود گناهم بابا جون 
رفته دیگه سوی ِ نگاهم بابا جون
من رو ببر که بی پناهم بابا جون