میسوزه خونهی من در کاشونهی من
در خونه سوخت و دلم رو سوزوندن
 یه آتیشو کم کم به  خونه م میکشوند 
دشمنم از خداشه کاری کنه با من که کل زندگیم بپاشه
تا که تو خونه ریختن دعا میکردم کسی زیر دست و پا نباشه 
من پیره مردم اون شب چقدر واسهی دخترام چقدر گریه کردم 
به دخترم قول دادم خیلی زود برمیگردم 
دویدم نیمه ی شب با گریه پشت مرکب 
شماره شماره نفس میکشیدم 
توی کوچه ها پا برهنه دویدم 
رد خون مادر رو رو خاکا دیدم