یادته اون لحظۀ آخر بابات / گفت به جز / بچههای فاطمه
 باقی برن، اما تو عباس بمون / یادته؟ / من خوبِ خوب یادمه
 مزد کنیزیهام بود / فاطمه شد مادرت
 چه افتخاری کردم / شاید نشه باورت
 فخرم این بود/ میگفتن/ بچّههای علی بت برادر
 مادر هستم/برای/اونکه زهرا براش بوده مادر
 
 وقتی گرفت دستتو اون روز بابات/ یادته؟/ گریهش گرفت آسمون
 گفت که حسینم رو سپردم به تو/ بعد از این/ جون تو و جون اون
 حالا بگو کو حسین؟/ زینب برا چی تنهاست؟
 به دختر پیمبر/ بگم عزیزش کجاست؟
 کاش نپرسه/پیمبر/ پس کجاست روشنی دو دیدهم؟
 کاشکی حیدر/ نخواد که/ بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟